ایران آزاد
ایران آزاد
روزی ملانصرالدین متوجه شد بام او نیاز به تعمیر دارد ، وبعداز تهیه لوازم انها را پشت الاغ بارنمود و از راه پله ها به پشت بام رساند. بعد ازتخلیه بارِ ، ملا درپایین کشیدن الاغ ازپله ها ناکام ماند وهرچه تلاش کرد الاغ ازجایش تکان نخورد وبه تنهایی وباخستگی به پایین برای استراحت رفت. الاغ که ازدیدن مناظراطراف ازبلندی لذت میبرد، باخوشحالی بسیار به بالا وپایین می پرید وشادمانی میکرد.
بعدازمدتی ملا متوجه شد که سقف خانه سوراخ شده وپاهای الاغ آویزان است، ملا تا برای نجات الاغ تکان بخورد ،قسمتی از سقف فروریخت والاغ نیز به زمین افتاد ومُرد.
ملا نصرالدین باخودگفت : لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد، هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد...

پیدا کنید «ملانصرالدین» و «خرش» را!